او بیش از کار به ذهن دارد. ونوان تصمیم میگیرد از کار پردرآمد خود در انگلستان استعفا دهد و بهعنوان دستیار اجرایی مؤسس یک شرکت فناوریِ پیشرفته در چین کار کند. زHan نانشیان شرکت را با همکلاسیهایش تأسیس کرد و با پشتکار مالیِ خود از بحران اقتصادی عبور داد تا شرکت موفق بماند. آشکار میشود که ونوان و نانشیان در گذشته با هم رابطهای داشتهاند. آیا ونوان میتواند خود را برای نانشیان در کار و زندگی بینیاز از دیگران کند؟