سیصد سال پیش، بای چیان بر روی تراس ژو شیان ایستاده بود، بدون پشیمانی چرخید و پرید. Ye Hua در کنار آینه برنزی ایستاده بود تا با چشمان خود مرگ او را شاهد باشد. سیصد سال بعد، در کاخ اژدهای دریای شرق، این دو به طور غیرمنتظرهای ملاقات میکنند. در زندگی و دنیای دیگری، پس از رنج از خیانت، بای چیان دیگر هیچ احساسی ندارد، اما نمیتواند اعمال Ye Hua را درک کند. سه زندگی، سه دنیا، آیا آنها مقدر به عشق دوباره هستند؟