مادوکا تzuتمی دانشجوی دانشگاه است. او به ندرت احساساتش را ابراز میکند و هرگز در زندگی خود اقدام impulsive انجام نداده است. یک شب، پیرمرد و خرگوش صورتی را درحال مبارزه میبیند. خرگوش صورتی به نظر میرسد شگفتزده باشد و از مادوکا بپرسد که آیا میتواند آنها را ببیند. خرگوش صورتی سپس خودش را به عنوان فرشتهٔ مرگ معرفی میکند و میگوید پیرمرد یک ارواح است که دیروز مرده است.