در سایههای تاریخ، راز همچون نبض میزند. خواهرانِ خونآشام با کمبود خونِ طبیعیِ پاک ناشی از وبا دست و پنجه نرم میکنند، اما سمی واقعی در سکوتی است که آنها را احاطه کرده است. قرنها بعد یکی از نوادگانشان با همان بحران در همهگیری ایدز در اسپانیا روبهرو میشود و میفهمد که محکومیت اجتماعی همچنان تفاوتها را تداوم میدهد. و عشقی میان «بیمار» و «سالم»، انسان و خونآشام، همچنان ترسِ همانقدر آزاردهنده را برمیانگیزد. چه میشود وقتی ابدیت در قرنها سکوت اندازهگیری میشود؟