من که، یک کارمند اداری و برده شرکتی، نیمه اول زندگیاش را به قدری کسلکننده گذراند که به وجود خود شک کرد. اما در نیمه دوم، او با وضعیتی مواجه میشود که کسلکننده بودن میتواند به معنای واقعی کلمه او را بکشد. هر روز، او با تهدید مرگ روبرو است اما هنوز باید به سر کار برود. داستان حول این قهرمان زمینی و یک قهرمان بیگانه مشتاق اما تا حدی ناتوان میچرخد که میخواهد او را نجات دهد. آنها باید با هم راهی برای غلبه بر کسلکنندگی پیدا کنند و با لبخند زندگی کنند!