یک بلاگ نویس محبوب با نام آلکس گو قراردادهایش را از دست میدهد و این اتفاق باعث التماس طرفداران میتیا لیپکین میشود. برای نجات حرفهاش، پسر جوان به عنوان مشاور در یک اردوگاه پیشگامان که پسر در آنجا استراحت میکند، استخدام میشود و حال و آیندهاش نه به سابسکرایبها و تهیهکننده گوستا بلکه به کودکان و مدیر اردوگاه، کارتر استارویسن، بستگی دارد.