پلیس پاول کراوتسوف مردی نسبتاً عجیب است. اگر مجبور باشد کسی را دستبند بزند، عذرخواهی میکند و میپرسد که آیا فشار میآورد. او جاهطلب اما صادق است؛ جوان اما متفکر. با چنین تمایلاتی، واقعاً نمیتوان در پلیس شهر پیشرفت کرد. بنابراین، یک مرد شهری، ستوان ارشد کراوتسوف، از طریق یک افسر پلیس منطقهای به روستای دورافتاده آنیسوفکا میرسد.