س از همشکستن نامزدیاش و ترک رابطه پرتنش با تجربهای کوتاه اما تأثیرگذار تصمیم میگیرد خود را پیدا کند و آرامش و خوشبختی را بیابد؛ در مسیر این تازهیاب به جیک، مرد رویاهایش، برخورد میکند. همه چیز به نظر عالی است تا این که او دچار هذیانها و کابوسهای تکرارشوندهای میشود که او را وادار به سؤال درباره sanity خود میکند. فرایند کشف خود به سَم نشان میدهد که ترس و خاطرات گذشته چگونه بهطور ناخودآگاه مانع دستیابی به آنچه بیش از همه میخواهد، میشود.